رمان
رمان چشمان تو
سلام بچه این رمان امتحانی و قراره کوتاه باشه ولی خب اگه لایک و دنبال کنید بیشترش میکنم
بفرما بخون
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
تیکی: بیدارشو مرینت بیدار شو امروز امتحان داری مگه یادت نیست
مرینت درحالی که بیدار می شود: تیکی مرسی که یادم اوردی باید برم اما از کلوییه بدم میاددددد
،،،،،،،،
ادرین: خداحافظ بابا خداحافظ ناتالی بعد مدرسه میبینمتون دوستتون دارم
گابریل:ناتالی وقتی که من پنجه برنده گربه سیاه رو به دست خودم زدم زمان زیادی برام نمونده تا تمیلی رو برگردونم ادرین بیشتر از من به امیلی نیاز داره